در گفتگو با ملوک کاریابی، بانوی خیّر تفرشی
ملوک کاریابی، خیر بزرگ تفرشی، متولد سال 1323 شمسی است. او دارای دیپلم ادبی است و سالها در وزارت بازرگانی مشغول کار بوده است. وی در کار خیر راه پدر را در پیش گرفته است؛ چراکه پدر او، ابراهیم کاریابی، نیز از خیرین بزرگ تفرشی است که خدمات ارزندهای به شهر تفرش کرده است. آنچه در ادامه میخوانید گفتگویی است با ملوک کاریابی درباره تجربیات و کارهای بزرگی که انجام دادهاست.
یکی از کارهایی که انجام دادهام، احداث و تجهیز سالن شورا و گردهمایی به مساحت ۱۰۰ مترمربع در دانشگاه تفرش است. قبل از ساخت این سالن همایش، وقتی که دانشگاه مهمان بلندپایهای را دعوت میکرد، از او در مسجد پذیرایی میکرد و هیچ سالنی برای چنین فعالیتها و همایشهایی وجود نداشت. به همین دلیل، وقتی که دکتر سحاب، رئیس دانشگاه تفرش، و دکتر دالوندی، رئیس دانشگاه علوم پزشکی، این موضوع را مطرح کردند، با آغوش باز پذیرفتم. علاوه بر این یک خوابگاه پسرانه در تفرش ساختهام که در سال گذشته به اتمام رسید؛ اما چون در بحبوحه کرونا و تعطیلی دانشگاهها بود، افتتاحیه آن را نگرفتیم و این برنامه به بعد از دوران کرونا موکول شد.
همچنین در حوزههای دیگر هم فعالیت کردهام. بیمارستانی در تفرش بود که امکانات خیلی کمی داشت. من از مسئولان بیمارستان پرسیدم که به چه چیزی نیاز دارند. آنها گفتند که به دستگاه اکو احتیاج داریم و برای این کار مبلغ صد میلون تومان اهدا کردم. سال گذشته نیز یک خانه را فروختم و از پول آن یک خوایگاه ساختم. دکتر دالوندی نیز لیستی از لوازمی را که بیمارستان به آن نیاز داشت، به من داد. من نیز به کمک خواهرزادهام که پزشک است، آنها را به مبلغ 140 میلیون خریداری کردم.
اواخر سال 99 نیز برای ضدعفونی، تجهیزات اتاق عمل و دستگاههای اتاق عمل زایمان مبلغی را به بیمارستان اهدا کردم.
همچنین در یکی از جلسات که به دانشگاه دعوت شده بودیم، آقایی به نام امیری آمدند و گفتند میخواهیم امامزادهای را بازسازی کنیم، شما نیز کمک کنید. من هم پذیرفتم و آنها گفتم پنج میلیون تومان به این کار کمک میکنم.. اما بعد از آن مجدد گفتند برای ترمیم این امامزاده و گنبد آنجا پول است. من نیز 15 میلیون باقی مانده از هزینه ساخت خوابگاه را به آن جا تخصیص دادم.
پدرم، ابراهیم کاریابی، از خیرین تفرش بودند که بیمارستان، مدرسه و حمام ساخت. برق و تلفن را به شهر آورد و خیابانها را عریض کرد. برای ایجاد جاده، به هزینه خودش خانهها را خریداری کردو به خاطر همین کار، ایشان را پدر عمران تفرش مینامند. در میان فعالیتهای که انجام دادهام، خوابگاهی که سال گذشته ساخته شده به نام ابراهیم کاریابی به هزینه ملوک کاریابی نامگذاری شده است.
پدر من بسیار ثروتند بودند و از او به ما ارثی رسیده است. اول بار یکی از مغازهها را فروختیم. از این مغازه حدود 90 میلیون دریافت کردم. 10 تومان به آن اضافه کردم و دستگاه اکو را خریدم. با خودم گفتم من که بچهای ندارم پس چرا ذخیره کنم. دوست داشتم این مال را به نحو ارزشمندی خرج کنم. باغی نیز در تفرش داشتم که از فروش آن کمکهایی به بیمارستان و خانه سالمندان نسیبه نیز کمک کردم. هرجایی که دستم برسد کمک میکنم؛ چه در تفرش چه در تهران. گاهی اگر بتوانم کمکهای کوچکی هم به افراد کم بضاعت میکنم. این دفعه که به تفرش بروم باید با رئیس آموزش و پرورش صحبت کنم که آیا تفرش مدرسه در وستا یا شهر لازم دارد که با باقی پول مدرسهای نیز برای آنها بسازم.
در تفرش امکانات کم بوده است. اگر کسی مریض میشد تا به قم ،اراک یا تهران برسد، جان خود را از دست میداد. به همین دلیل تلاش میکنم که امکانات در تفرش باشد تا مردم بتوانند از آنها استفاده کنند.
این کارهای خیر دستاوردهای مختلفی برای من داشته است. به لحاظ معنوی و در میان مردم پدر من جایگاه ویژهای دارد و همه به ایشان و من احترام میگذارند؛ چون من از میان فرزندان پدرم راه او را دنبال میکنم. من سفرهای بسیار رفتم و تفریحات گوناگون داشتم. از جایی به بعد میخواستم این مال را در جایی نیک مصرف کنم. وقتی بیمارستان یا دانشگاه را میدیدم که امکانات لازم را ندارد، قلبم به درد میآمد و در این راه این مال را خرج میکردم.
همسایه ما در تفرش بازنشسته بیمارستان است و به من گفت که بیمارستان به یکسری وسایل احتیاج دارد. درباره این موضوع با آقای زینالدین، رئیس بیمارستان، صحبت کردم. او گفت بیمارستان دستگاه اکو و دستگاه دیالیز میخواهد. من نیز دستگاه اکو را تهیه کردم. البته تفرشیها هم خیلی خیّر هستند و کمک میکنند.
من در وزارت بازرگانی سابق کار میکردم. آن جا نیز در حد توان کمک میکردم و نمیخواستم کسی از کمک کردن من باخبر شود. اما همه میفهمیدند.
زمانیکه حکم گروه ما آمد، مدیر اداره به من گفت که بازنشسته شو. چون یک عده جوان هستند که میخواهند تعدیل نیرو شوند. تو که احتیاجی نداری برای همین بیا بازنشسته شو تا این بچهها بتوانند که به کار خود ادامه دهند. در نتیجه من هم قبول کردم و با 24 سال سابقه کار بازنشسته شدم.
در دوران مدرسهام، وقتی میدیدم که کسی کفشش پاره بود، او را به خانهمان میآوردم و کفشی که در خانه داشتم را به او میدادم. مادرم من را دعوا میکرد و میگفت باید همیشه فقط یک جفت کفش داشته باشی و همه جا با آن بری. دنبال تظاهر نبودم؛ اما گاهی در اداره خود افراد میآمدند و میگفتند.
دورهمی تفرشیها ماهی یکبار در منزل پرفسور حسابی واقع در خیابان دکتر حسابی برگزار میشود و همه تفرشیها آن جا دور هم جمع میشوند .من و آقای دکتر سحاب عضو افتخاری هیات امنای آن جا هستیم.