حامیان فروتن دانش و فرهنگ و هنر در سرزمین دانش پرور ایران
روایت زندگی و زمانه پایه گذاران دانشگاه کرمان و فراز و فرودهای آنان
حسن ملکی-امیر لریزاده
یک بار «فرجالله صبا» روزنامهنگار شهیر کشور، در توصیف بزرگی استاد «پرویز شهریاری»، اینگونه نوشته بود: «سرزمین گرامی ما ایران، گویی قلمرو تکسواران یگانه و یکهتاز است. هر چندگاه یک بار بزرگمردانی مانند «دهخدا»، دکتر «معین»، دکتر «مصاحب»، دکتر «هشترودی»، [باغچهبان] و نظایر اینان از راه میرسند و در آوردگاه دانش و فرهنگ یکتنه، کار ژرف و جانکاه یک سپاه را بر عهده میگیرند. اینان فروتنانی هستند که از رگ اندیشه خون میچکانند تا خون زندگیبخش دانش و آگاهی در رگهای ملت هماره جاری باشد، از اینان یکی «پرویز شهریاری» است...». «شهریاری» معلمی توانا، ریاضیدان، نویسنده، مترجمی بزرگ، مروجی نامدار در عرصه علم و ریاضیات و از زرتشتیان اهل کرمان بود. اما این نوشته درباره استاد «شهریاری» نیست؛ زیرا که وصف زندگی و کار ایشان در عرصه ترویج علم در ایران مجالی دیگر میطلبد. این نوشتار، درباره یکی دیگر از بزرگمردانی است که با وجود نداشتن هیچ نسبت و نزدیکی با کرمان و کرمانیها، کاری کرد کارستان. در این مقاله قصد داریم روایتگر ایثار و فداکاری بیبدیل زوجی باشیم که بنیانگذار یکی از بزرگترین و مهمترین دانشگاههای سده اخیر کشور شدند.
پیشینه دانشگاه در ایران
در مقدمه از زبان «فرجالله صبا» آوردیم که قلمرو دانش و فرهنگ کشور عزیزمان ایران، عرصه بزرگمردان یگانهای است که نامشان در تاریخ ماندگار است و شایسته است جوانان و دانشآموزان با نام و زندگی آنان آشنا شوند. در دوران قاجار و پس از ارتباط ایران با دولتهای روسیه، بریتانیا و فرانسه، اولین شخصیتی که از عقبماندگی ایران از روند پیشرفت و توسعه در علوم و فنون مختلف آگاه شد و در راه جبران آن قدمهای ارزشمندی برداشت، «عباسمیرزا نایبالسلطنه» (1178-1212 هجری خورشیدی) بود. اصلاحات اساسی در ارتش، اعزام دانشجو به اروپا برای فراگیری علوم جدید، ترجمه آثار و کتب اروپایی در زمان او و با حمایت و پیگیری او آغاز شد. پس از آن، به نام بزرگ «میرزا تقیخان امیرکبیر» (1185-1230 هجری خورشیدی) میرسیم که پس از سفر به روسیه، متوجه نیاز فوری کشور به تأسیس یک مرکز آموزش عالی برای آموزش علوم و فنون جدید به دانشآموزان شد. مکانی که بعدها، با الگوبرداری از دانشگاههای اروپایی مانند پلیتکنیک پاریس به «دارالفنون» معروف شد و از آن میتوان بهعنوان نخستین دانشگاه در تاریخ مدرن ایران نام برد. روند حرکت رو به توسعه و پیشرفت علوم و فنون جدید در کشور، اگرچه کُند و آرام بود؛ اما متوقف نشد تا پس از قاجار و در دوران پهلوی اول، به نام «میرزا علیاصغرخان حکمت»، وزیر معارف بادرایت وقت، میرسیم که او نیز در خیل همان تکسوارانی است که منشأ خدمات بزرگی در عرصه علم و فرهنگ و ادب و هنر بودهاند. در کنار اهتمام به ساخت بنای یادبود برای بزرگانی مانند «فردوسی»، «ابنسینا»، «سعدی»، «حافظ»، «عطار» و «خیام» و همچنین ساخت موزه ایران باستان، کتابخانه ملی، ورزشگاه امجدیه، موزه آستان قدس رضوی و موزه آستان حضرت معصومه (س)، ایجاد دبیرستانها و دبستانهای بسیاری به سبک نوین و برپاداشتن مجله تعلیم و تربیت، شاید بزرگترین کار «علیاصغرخان حکمت»، پیشنهاد و پیگیری تأسیس دانشگاه تهران باشد که تأثیر و نقش آن در تاریخ معاصر و همچنین تاریخ علم کشور بیبدیل و ماندگار بوده است. پس از تأسیس دانشگاه تهران در سال 1313، در شهرهای بزرگ دیگری نیز دانشگاههایی تأسیس شد که به نوبه خود زمینه پیشرفت علمی روزافزون کشور را فراهم کردند؛ با این حال تعدادشان انگشتشمار بود. دانشگاه شیراز و دانشگاه اصفهان در سال 1325، دانشگاه تبریز در سال 1326، دانشگاه فردوسی مشهد در سال 1328، دانشگاه اهواز در سال 1334 و دانشگاه شریف در سال 1344 همگی با هزینه دولتی تأسیس شدند؛ اما متأسفانه کرمان، سیستانوبلوچستان و هرمزگان با آنکه از استانهای مهم و بزرگ به حساب میآمدند، از وجود دانشگاهی در حد و اندازه دانشگاههای ذکرشده، محروم بودند و درخواستهای مکرر مردم، مسئولان و بزرگان این استانها از دربار، جهت احداث دانشگاه در کرمان برای رفع نیاز این سه استان با توجه به دوری از پایتخت و مراکز آموزش عالی سایر استانها، از سال 1338 به نتیجه نمیرسید! حکایت احداث دانشگاه در کرمان، مانند داستانهای عاشقانه و اساطیری ایران، داستانی زیبا و شنیدنی دارد: قصهای پرکشش، با متنی غنی و حواشی جذاب و خواندنی، سرشار از شخصیتهای بزرگ، در شهری تاریخی که وقایع مهمی از سر گذرانده است. خشتخشت این دانشگاه با عشق بنا نهاده شده است. اگر دانشگاههای دیگر در آن دوران با هزینههای دولتی ساخته شدهاند، این دانشگاه ثمره سخاوت و ایثار دو انسان وارسته و بینظیر است. زوج فداکار و فرهیختهای که ثمره یک عمر زندگی خود را تمام و کمال برای این منظور تقدیم کردند و بیقیلوقال، از روی عشق و علاقه ناب به رشد و بالندگی فرزندان ایرانزمین، همه آنچه را داشتند، در راه پیشرفت علمی کشور و پرورش جوانان مستعد ایثار کردند. ازاینرو داستان عشق آنها به ایران و کار سترگی که در راه علم کردند، شایسته روایت مکرر و همیشگی برای فرزندان و جویندگان علم و دانش است. حکایت آنچه آنها کردند، در روزگار ما، بیشتر شبیه افسانه است. اینکه فردی 30 سال از عمر خود را صرف تجارت، کسب درآمد و اندوختن ثروتی کند تا بتواند با آن دانشگاهی برای یک شهر محروم بسازد که هیچ نسبتی هم با آن ندارد، دور از باور است. در زمانهای که سودا و غوغای زراندوزی و راحتطلبی بیداد میکرد و امکان سکونت و بهرهمندی از رفاه و آرامش در بهترین شهرهای اروپا فراهم بود، انتخاب شهری دورافتاده و محروم برای افروختن چراغ دانش، آن هم با تمام هستیات، کاری بزرگ، سترگ و باورنکردنی است. کافی بود تنها درصدی از آن سرمایه را با هماهنگی دربار، صرف احداث دانشگاهی در تهران میکردند تا هم مورد عنایت واقع شوند و هم سنگی پیش راهشان قرار نگیرد! اما آنان چنین نکردند.
کرمان،شهري در دل کویر
کرمان، دیار کریمان، شهر مردمان نجیب، مهربان و میهماننواز با مناعت طبعی به بلندای آفتاب، شهر روزهای داغ، شبهای پرستاره و کویرهای پرسکوت. کرمان تاریخ پرفرازونشیبی دارد. هیچ شهری آنقدر در محاصره نبوده و اینچنین بارها و بارها خراب نشده است. سرزمینی که روزگاری مورد تاختوتاز «محمود افغان» قرار میگیرد و بعد از آن دچار نابودی و خسارت بزرگی میشود، آنچنان که صنعت فرش آن که زبانزد آفاق بود، در معرض نابودی قرار میگیرد. پس از آن، در تمام دوره قاجار نیز کرمان به دو دلیل مورد بیتوجهی قرار میگرفت؛ اول اینکه مردم این شهر آخرین پادشاه سلسله زندیه، «لطفعلیخان» را پناه دادند و به تاوان آن، «آغا محمدخان قاجار» انتقام سختی از آنان گرفت. دوم، قتل «ناصرالدین شاه» بود. پس از آنکه «ناصرالدین شاه» توسط «میرزا رضای کرمانی» به قتل رسید، کرمان بیشتر از پیش مورد بیمهری شاهان قاجار قرار گرفت. کرمان در دوره پهلوی اول و دوم نیز مانند ادوار گذشته، در جغرافیای سرزمینی، محروم و در تاریخ سیاسی، مغضوب و مورد بیمهری قرار گرفت؛ به نحوی که با همه امکانات و شایستگیها، از قافله پیشرفت و توسعه بهشدت عقب مانده بود. به قول استاد «یدالله آقاعباسی»، استاد و نویسنده بنام کرمانی، کرمان، شهری بود ویران که شش ماه، پا در گِل داشت و شش ماه، خاک بر سر. شهری فسرده و خاموش که حداقل امکانات شهرهای دیگر را نداشت. هیچ کتابفروشی و انتشاراتی در شهر نبود. شهر امکانات رفاهی مناسب نداشت، رونق از این شهر رخت بربسته بود. آنچنان که دم غروب همهجا تعطیل و سوت و کور میشد، گویی خاک مرگ بر آن پاشیده بودند؛ اما با اینهمه ویرانی و محرومیت، کرمان همیشه شهر کریمان، با مردمانی بلندهمت و مهربان، چونان گوهری در دل کویر بوده و هست. مجله سخن در دوران پهلوی اول از «سعید نفیسی»، مورخ، محقق و نویسنده شهیر و بنام قرن اخیر، میپرسد که از نظر شما بهترین شهر دنیا کجاست و او میگوید: «کرمان و من بیشتر از آن جهت فریفته کرمان شدم که از آنجا فتنه و آشوبی برای جهانیان و ایرانیان برنخاسته است. آسایش و وارستگیای که در آنجا و در خانههای محقر و بر سر خاک اولیای آن بهره من شد، در هیچ شهر و دیاری نیافتم و در هیچ کاخ زیبا و بر سر هیچ خوان نعمتی از آن برخوردار نشدم». بانی دانشگاه همه اینها را در کتابهای استاد باستانیپاریزی خوانده بود و در مدت اقامت خود در کرمان به دقت دیده بود. محرومیت ظاهری و زیبایی درونی کرمان را لمس کرده و پس از گشتوگذار در گوشهگوشه ایران و بررسی شهرهای مختلف، آنجا را برگزیده و گفته بود: «از کرمان محرومتر، جایی ندیدم» و بحق میتوان گفت تأسیس دانشگاه در کرمان چرخ توسعه و شکوفایی علم، فرهنگ و هنر را در آنجا به حرکت درآورد. کویر کرمان سالها تشنه چنین عشق بیبدیلی بود تا جان بگیرد، زنده شود و به خودباوری برسد. تأثیر ایجاد دانشگاه در کرمان آنچنان بزرگ است که تاریخ معاصر این استان را میتوان به قبل و بعد از ساختن دانشگاه تقسیم کرد. احداث دانشگاه در بهترین زمان ممکن و بهترین شکل، با همراهی بهترین همراهان و به دست سخاوتمند این مرد و زن صورت گرفت. از این حیث، دانشگاه کرمان محل تلاقی انسانهای بزرگ و وارستهای بود که با مشارکت در ساخت و شکلگیری آن، نامشان در تاریخ ماندگار شده است، در این میان میتوان به انتخاب پروفسور «محمدعلی میرزایی» رئیس اسبق دانشگاه فردوسی مشهد و تلاش برای اخذ موافقت ایشان برای پذیرفتن ریاست دانشگاه در کرمان و دعوت از پروفسور «سیدحبیب فیروزآبادی» بهعنوان نخستین رئیس دانشکده علوم تا عقد قرارداد با مهندسان مشاور «پیرراز» (بنیان) به منظور جذب افراد متخصص و دلسوز برای طراحی و نظارت پروژههای عمرانی که در رأس آنها میتوان به شادروان مهندس «یوسف شریعتزاده» و شادروان مهندس «سیدمحسن میرحیدر»، از نوابغ و پیشکسوتان عمران و معماری و پروفسور «هوشیار نوشین»، متخصص سازههای فضاکار بهعنوان ناظر محاسبات سازهای از سوی بانیان دانشگاه اشاره کرد. بانیان دانشگاه معتقد بودند کار باید با کیفیت انجام شود. هم برای ساخت دانشگاه و هم در جذب سرمایه انسانی بهخصوص استادان و کارکنان، باید بهترینها را انتخاب کرد و بحق نیز چنین کردند. نکته درخورتوجه دیگر این بود که آنها از نزدیک بر همه مراحل کار نظارت مستقیم داشتند و هرگز اینگونه نبود که صرفا منابع مالی را تأمین کنند. ایشان هر آنچه داشتند، تمام و کمال در راه ایجاد دانشگاه بخشیدند. از نظر مادی، آنچه آنها در مدت 15 سال از سال 1351 تا 1366 صرف ساخت دانشگاه و بیمارستان در کرمان کردند، بالغ بر 14 میلیون دلار بوده است. گذشته از عظمت مادی آنچه آنها بخشیده بودند، رنج و زحمتی که در تمام مراحل ساخت و آغاز به کار دانشگاه متحمل شدند، در باور نمیگنجد و روایت این تلاش پرفضیلت، قصهای پرغصه اما شگفتانگیز از صحنهآرایی و تجلی عشق بیحدوحصر به تعالی وطن است. ازاینرو دانشگاه کرمان، نهتنها خاستگاه علوم و فنون مختلف است؛ بلکه تجلیگاه سخاوت، شجاعت و عشقی است که با آن، علم و علمآموزی ارج نهاده شد، فرهنگ و هنر جان گرفت و جهل و بخل و فرومایگی از میان برداشته شد. دانشگاه کرمان چونان کتیبه کوه بیستون، ثمره عشق است. سالهای بعد از ساخت دانشگاه، هر بار که آنها را به خاطر ساختن دانشگاه در کرمان مورد تکریم و بزرگی قرار میدادند، متواضعانه میگفتند: «ما همانند قلّکی بودیم که باید اندوخته خود را صرف پیشرفت و آبادانی ایران و فرزندانش میکردیم. بیستون را عشق کند و شهرتش فرهاد برد».
آرزوی بزرگ
مهندس «علیرضا افضلیپور» در فروردین سال 1288 در تهران متولد شد. او تحصیلات ابتدایی خود را در دبستانهای اشرف، اقدسیه و سیروس تهران به پایان رساند و برای تحصیلات دبیرستانی خود به دارالمعلمین مرکزی و سپس به دبیرستان شرف وارد شد. در سال 1310 با شرکت در آزمون و دریافت بورسیه تحصیلی برای ادامه تحصیل به فرانسه رفت. یک سال در دبیرستان شهر «شربورگ» برای آشنایی با محیط آموزشی کشور فرانسه و آمادگی برای ورود به دانشگاه تحصیل کرد. در سال 1314 موفق به اخذ درجه لیسانس شیمی از دانشگاه شهر «بردو» شد. سپس برای دوره تکمیلی به شهر «لیل» رفت و تا مرتبه کارشناسی ارشد رشته شیمی کشاورزی درس خواند و در سال 1316 با کولهباری از دانش و تجربه به وطن بازگشت. تحصیل در فرانسه و آشنایی با محیط آکادمیک آنجا و تأثیر انکارناپذیر مراکز علمی بر پیشرفت و توسعه فرانسه و مقایسه آن با وضعیت کشور در آن سالها، در شکلگیری رؤیای بزرگش بیتأثیر نبود. در همانجا تصمیم گرفت برای ادای دِینش به مردم ایران کار بزرگی انجام دهد. پس از بازگشت به ایران در سالهای 1317 و 1318 با درجه ستوان سومی در رشته مهندسی مخابرات و در لشکر 2 تهران خدمت سربازی را انجام داد. در سال 1319 به استخدام بانک کشاورزی درآمد، اما مدتی بعد استعفا داد و به تجارت روی آورد تا سریعتر به آرزویی که در سر داشت، دست یابد. با سرمایهای اندک، ابتدای خیابان لالهزار در تهران، مغازه فروش لوازم برقی باز کرد و طی سفری به اروپا توانست امتیاز نمایندگی کارخانههای معتبری از آلمان و سوئیس را در ایران دریافت کند. قریب 30 سال، با سختی، قناعت، صرفهجویی و حسابگری، ثروتی انبوه به دست آورد که آن را تماموکمال صرف آرزوی دیرینهاش یعنی ساخت دانشگاه در کرمان کرد. ریشه همت بلند مهندس «افضلیپور» را باید در خانواده فرهنگی و دانشدوست او جستوجو کرد. مادرش، «بانو مرضیه» از خاندانهای مشهور تفرش، زنی فرهیخته و متدین بود که خانواده هشتنفرهشان را به شایستگی مدیریت میکرد. پدرش، «حسین افضلیپور» اصالتا اهل آشتیان و کارمند اداره دارایی در تهران، شیفته مطالعه و درعینحال هنرمندی خوشنویس بود. بزرگترین آرزوی پدر این بود فرزندانش را به گونهای تربیت کند که دانشپژوه و خدمتگزار فرهنگ، خرد و دانایی باشند، آنچنانکه دو پسرش، «علی» و «علیرضا» را به همراه نخستین محصلان اعزامی به فرانسه، برای تحصیل به دیار غربت میفرستد. «علی» برادر بزرگتر، در فرانسه دکترای ریاضی میگیرد و پس از بازگشت در کسوت استادی دانشگاه تهران، همکار پروفسور «هشترودی» میشود. پدر آرزو داشت «علیرضا» هم مانند برادرش «علی»، استاد دانشگاه شود. نقل است روزی به سرزنش و با یادآوری شغل استادیِ فرزند بزرگتر در دانشگاه تهران، به وی متذکر میشود فروش وسایل برقی به نوعی هدردادن تمام زحماتی است که برای تحصیل متحمل شده است. اما «علیرضا» با فروتنی و تواضع پاسخ میدهد: «من هم قول میدهم روزی دانشگاه بسازم». بعدها که از او درباره انگیزه ساخت دانشگاه در کرمان سؤال کردند، پاسخ داد: «من اطمینان دارم کسانی که با محیط خانوادگی، پرورشی و روحیه من آشنا هستند و ضمنا شور میهنپرستی در سر دارند، به یقین میدانند که تنها راه برای تعالی و سعادت مردم یک کشور همانا راه فراگیری دانش و فنون است». علم در نگاه او جایگاه والا و ارزشمندی داشت. درباره کار خود اینگونه میگوید: «میخواستم کار خیری انجام دهم که هم غنی از آن کامیاب شود و هم فقیر، هم مسلمان و هم غیرمسلمان، حتی گیاهان، جانوران و جمادات از آن نصیب و بهره برند و این انتفاع در طول زمان منتشر شود، دیدم کار خیر در زمینه علمی است که میتواند چنین پربرکت باشد».
پیوند خجسته
بانو «فاخره صبا»، از خاندان فرهنگی و هنرمند «صبا» بود که در آبان سال 1299 در تهران به دنیا آمد. پدرش «فرخخان صبا» و از نوادگان «ملکالشعرا فتحعلیخان صبا» استاد ادبیات بود. «ابوالحسن صبا»، استاد بزرگ موسیقی ایران نیز پسرعموی پدرش میشد. «فرخخان صبا» به کار دولتی اشتغال داشت و ضمن اشتیاق به مطالعه و کتابخوانی در نواختن تار هم بسیار ماهر بود. مادرش، بانو «عزیزالملوک» اهل تفرش و از خاندان مستوفیان دوره قاجار بود. او نیز علاقه خاصی به موسیقی ایرانی داشت؛ بنابراین خانهشان پذیرای فرهیختگان و هنرمندان بسیاری در همه زمینههای هنر بهویژه موسیقی و شعر بود. دوره دبستان را در مدرسه «شمسالمدرس» و دوره متوسطه را در دبیرستان «بیات» به پایان رساند. پدر و مادر دوست داشتند که حتما موسیقی ایرانی را یاد بگیرد. در نوجوانی «پرویز ایرانپور» به ایشان پیانو آموخت. مقدمات درس آواز را نزد «عبدالعلی وزیری» فراگرفت و در ادامه با استادان بزرگی مانند «مشیر همایون شهردار»، «ابوالحسن خان صبا» و بعد از آن با «عبدالله دوامی» یک دوره آواز کار کرد. پس از فراگیری موسیقی ایرانی به وین رفت و نزد «مادام لیدی بارا»، از هنرمندان اُپرای وین در اتریش و پس از آن نزد «مادام نوردین» که آن هم سوئدی بود، آموزش دید. «فاخره صبا» در سال ۱۳۲۶ با همراهی و حمایت پدر برای ادامه تحصیل به فرانسه رفت و در کنکور ورودی کنسرواتوار دولتی پاریس قبول شد. پس از گذشت شش سال توانست در رشته اُپرا، جایزه اول و در رشته اُپراکمیک، جایزه دوم را اخذ کند. پس از دریافت مدرک به ایران بازگشت و به استخدام اداره کل هنرهای زیبای کشور درآمد که اینک وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی نامیده میشود. مشتاق بود آموختههایش را به جوانان وطن بازگو کند. به همراه «منیر وکیلی» و اولین باغچهبان به عنوان پیشکسوتان هنر اُپرا در ایران تعداد زیادی اُپرای ایرانی ازجمله خسرو و شیرین، دلاور و سهند و زال و رودابه را به روی صحنه آوردند. معتقد بود: «ما در ادبیات خودمان بهخصوص در شاهنامه و همینطور داستانهای نظامی و دیگر حماسههای بزرگ ادبی، داستانهایی داریم که میتوان از آنها آثار بسیار باارزش اُپرا ساخت». ایشان بهعنوان استاد هنرستان عالی موسیقی همزمان با گروههای موسیقی کلاسیک در زمینه آموزش و اجرا همکاری داشت و علاوه بر استعداد بالا در موسیقی و هنرهای نمایشی، استعداد نویسندگی نیز داشت و مقالات متعددی در «دایرهالمعارف مصاحب» نوشته است. استاد «فاخره صبا» در دوران فعالیت هنریاش، شاگردان توانمندی همچون «منصوره قصری»، «جمیله شیخی»، «شهلا میلانی»، «حسین سرشار» و «محمد نوری» را پرورش داد و درنهایت پس از 22 سال تدریس، تحقیق و اجرای موسیقی در سال 1354 بهمنظور همراهی با مهندس «افضلیپور» در احداث دانشگاه به درخواست خودش بازنشسته شد. بانو «فاخره صبا» از طرف مادری با همسرش نسبت فامیلی داشتند و نوه دایی «افضلیپور» بود. آنها از کودکی یکدیگر را میشناختند و با وجود علاقهای که به یکدیگر داشتند خیلی دیر (اسفند 1348) زمانی که «صبا» در آستانه 50 سالگی و «افضلیپور» در آستانه 61 سالگی بودند، با هم ازدواج کردند. پیش از آن «صبا» نگران بود ازدواج بر فعالیت آموزشی و هنریاش تأثیر بگذارد و «افضلیپور» هم مشغول تجارت و فراهمکردن زمینه لازم برای تحقق رؤیای بزرگش بود. از این رو دوران نامزدیشان سالها طول کشید. در سال ۱۳۴۹ «افضلیپور» به «صبا» میگوید: «آنچه در نهایت صداقت و درستی طی سالها تلاش و کوشش به دست آوردهام، در واقع به هممیهنان عزیزم تعلق دارد. دیر یا زود باید آن را به صاحبان اصلیاش سپرد و من مایل هستم از خودم یک اثر پرخیروبرکت به یادگار بگذارم». «صبا» از این پیشنهاد استقبال میکند و از سال 1351 به ساخت دانشگاه در کرمان همت میکنند. تأثیر همراهی و حمایت «فاخره صبا» از مهندس «افضلیپور» چنان بود که هسته اولیه و فکر نخستین بسیاری از برنامهها و ایدهها که به دستان سخاوتمند «افضلیپور» به اجرا درمیآمد، نخست در ذهن خلاق «صبا» نقش میبست. مهندس «افضلیپور» بارها اقرار کرد که عظمت اندیشه تأسیس یک دانشگاه، دلهرهای در او ایجاد کرده بود که دستودلش به کار نمیرفت و شروع آن را به تأخیر میانداخت. بانو «فاخره صبا» بود که با همراهی و حمایت جانانه، این نگرانی را از «افضلیپور» دور کرد و سبب شد او آرزوی دیرین و خواست ذهنی خود را محقق کند. آن دو با هم فکر میکردند، مثل هم میاندیشیدند و هر دو مشتاقانه آتش عشق دانشگاه کرمان را شعلهور ساختند. اگرچه از این پیوند خجسته فرزندی به یادگار نماند ولی با احداث دانشگاه در کرمان، هزاران فرزند نخبه و قدرشناس تربیت کردند. بانو «فاخره صبا» پس از فوت مهندس «افضلیپور» میگوید: «اکنون که او نیست و در ذهنم خاطرات گذشته را که هرقدر زمان بر آن بگذرد، برایم عزیزتر میشوند، مرور میکنم، احساس خوشبختی میکنم، از زندگی با همسری فرزانه و وارسته که با ایجاد کانون علم و معرفت، موجبات کسب دانش و فضیلت را برای فرزندان مستعد ایرانزمین فراهم آورد، معزز و محترم زیست و نام نیک خود را جاودانه ساخت. با این خاطرات زیبا و دلپذیر او را در کنار خود حس میکنم و برایم تا ابد زنده است». «صبا»، «افضلیپور» را فروتن، باگذشت، باایمان، باشهامت، مصمم، خوشقلب و خیرخواه و ایثارگر با طبعی بلند و همتی والا که همتایش در این روزگار بهندرت یافت، میشود توصیف میکرد و میگفت: «من درس زندگی از او آموختم. از تجربیات، روشنبینی و آیندهنگری او بهره گرفتم، وجدان اجتماعی و تعهدی که در قبال جامعه احساس میکرد و در انجام آن عاشقانه میکوشید، برایم احترامآمیز و تحسینبرانگیز بود، سعی میکردم با تمام وجودم از سنگینی باری که با عشق و اخلاص به دوش گرفته، بکاهم». از همسرش نقل میکرد: «خوشبختزیستن انسان در گرو آن است که دوستش بدارند و برای آنکه دوستش بدارند، باید انسانها را دوست بدارد و به حال آنها مفید باشد». بانو «فاخره صبا» در کنار مهندس «افضلیپور» هرآنچه را داشتند، در راه دانشگاه کرمان تقدیم کردند، آنها نهتنها برای تأمین محل دفتر دانشگاه و ایجاد میهمانسرا برای پذیرایی استادان، کارکنان و دانشجویان در مراجعات به تهران، خانه متعلق به «بانو صبا» در تهران، واقع در خیابان ابوریحان را اهدا کردند بلکه خانه مسکونیشان واقع در خیابان خارک (نزدیک تالار وحدت) را نیز به دانشگاه شهید باهنر کرمان بخشیدند. در تاریخ معاصر ایران هیچ نمونهای از این دست وجود ندارد. بسیارند افراد نیکوکاری که بخشی از اموالشان را برای کارهای خیر اختصاص دادهاند، اما این زوج با وسعت دید و بلندنظری، تمام اموال خود را برای ساخت دانشگاه در کرمان صرف کردند. نقل است در پایان عمر از «افضلیپور» سؤال شد اگر به گذشته برمیگشتید، باز هم دانشگاه میساختید؟ ایشان پاسخ میدهد: «بله. باز هم دانشگاه میساختم. من همه داراییام را برای دانشگاه صرف کردم. از دیگران نیز درخواست کردم برای توسعه دانشگاه همراهی کنند و به پزشکان پیشنهاد دادم: حاضرم چشمانم را برای تأمین منابع و ادامه ساخت دانشگاه اهدا کنم و جنازهام را برای تشریح و آموزش دانشجویان پزشکی دراختیار دانشگاه بگذارم».
روزشمار ساخت دانشگاه در کرمان
اندیشه ساخت دانشگاه از دوران جوانی در ذهن مهندس «افضلیپور» بود ولی در سال 1349 با تشویق و حمایت همسر و همراه فداکارش به واقعیت پیوست. هرچند در ابتدا، پیشنهاد بانو «فاخره صبا» به دلیل سطح پایین بهداشت عمومی و کمبود امکانات پزشکی بهخصوص در مناطق محروم کشور، اقدام برای ساخت بیمارستان بود، اما پس از مدتی مهندس «افضلیپور» با این استدلال که اگر بیمارستان ساخته شود، لزوما در پی آن دانشگاهی ساخته نخواهد شد! ولی با احداث دانشگاه، در کنارش بیمارستان و امکانات دیگر هم ساخته خواهد شد، هر دو بر این تصمیم مشترک توافق کردند. پرسش اصلی این بود که محل این دانشگاه باید در کدام شهر باشد؟ آنها پس سفر به نقاط مختلف ایران و مطالعه و بررسی دقیق شرایط، سرانجام در آبانماه 1350 کرمان را به دلایل زیر انتخاب میکنند:
1- جمعیت قابلتوجه جوانان مستعد کرمان، سیستانوبلوچستان و هرمزگان که امکان ادامه تحصیل در شهرهای تهران، شیراز، مشهد، اصفهان و تبریز را نداشتند.
2- شهر کرمان و مردم صبور و نجیبش به دلیل فاصله زیادی که به نسبت شهرهای دیگر تا تهران داشتند، از امکانات آموزش عالی محروم بودند و با احداث دانشگاه در کرمان امکان پشتیبانی از استانهای همجوار نیز فراهم میشد.
3- آبوهوای معتدل این شهر شرایط مساعد برای جذب استادان و دانشجویان از سایر استانها را میسر میکرد.
4- عدم تراکم جمعیت و ساختمانسازی در کرمان، تهیه زمین بزرگ و کافی برای احداث ساختمانهای آموزشی، اداری، آزمایشگاهی، ورزشی، رفاهی و خوابگاهی را تسهیل میکرد.
5- تنوع پوشش گیاهی در استان کرمان و وجود زمینه لازم برای انجام تحقیقات و توسعه کشاورزی و همچنین پتانسیلهایی از جمله معادن بزرگ فلزات و کانیهای دیگر در اطراف کرمان و لزوم انجام فعالیتهای علمی و پژوهشی برای کشف، استخراج و بهرهبرداری که میتوانست برای دانشجویان و حتی استادان دانشکدههای مختلف، میدان وسیع و پربار مطالعه و تحقیق علمی باشد. از طرفی با ایجاد زمینه فعالیتهای اقتصادی، امکان اشتغال برای بسیاری از جوان نیز فراهم میشود.
با این همه، به گفته مهندس «افضلیپور» نمیتوان نقش آشنایی او با فرهنگ کرمانیها از دوران دبستان بهواسطه یک همکلاسی کرمانی و مؤدب و بعدها مطالعه کتابهای «دکتر باستانیپاریزی» و همچنین دوستی با «آقای حمید جهانگرد»، نماینده تجاری ایشان در کرمان را که موجب رفتوآمد بیشتر و علاقهمندی به فرهنگ غنی و بکر مردم کرمان شد، در انتخاب این شهر برای ساخت دانشگاه نادیده گرفت. سرانجام بر اساس درخواست و اعلام آمادگی مهندس «افضلیپور» برای احداث دانشگاه در کرمان، بیستم تیرماه سال 1351، وزارت علوم و آموزش عالی با تأسیس دانشکدههای علوم و فنی دانشگاه کرمان موافقت میکند. هفدهم دیماه سال 1351 قرارداد تهیه طرح و نقشه ساختمان دانشگاه کرمان با مهندسان مشاور «پیرراز» (بنیان) بسته میشود. در اواسط سال 1353 در زمین مناسبی به وسعت پنج میلیون مترمربع کار ساختوساز دانشگاه آغاز میشود. «افضلیپور» پیش از احداث ساختمانها ابتدا به حفر چاه آب، کاشت نهال و ایجاد فضای سبز در زمین دانشگاه همت کرد؛ از کرج و تهران نهال درختان و گلهای مناسب را تهیه میکرد و با دستان خودش آنها را میکاشت. در نظر داشت همزمان با افتتاح دانشگاه، فضای سبز مناسبی ایجاد شده باشد. او نهتنها در دانشگاه بلکه در شهر کرمان نیز نهضت کاشت درخت را احیا کرد و بخش عمده فضای سبز کرمان مرهون حمایت و پشتیبانی دانشگاه در آن سالهاست. مهندس «افضلیپور» برای ایجاد دانشگاه شتاب داشت و همیشه معتقد بود «باید امروز، فردا دیر است»؛ اما هیچوقت کیفیت را فدای کمیت نمیکرد! خودش بر تأمین مصالح و هزینهها نظارت داشت. برای تهیه آهن، آجر و سیمان باکیفیت حتی در زمان جنگ که تأمین بسیاری از امکانات با مشکل مواجه بود، شخصا به دیگر شهرها میرفت، مصالح مورد نیاز را تهیه میکرد و در نتیجه، دانشگاهی ساخت که تا سالهای سال پابرجا خواهد ماند. در شهریور 1364 فاز اول همه ساختمانهایی که مهندسان مشاور طرح آن را تهیه کرده بودند، به پایان میرسد و بیستوچهارم همان ماه، طبق سند هدیه و صلح بلاعوض، مهندس «افضلیپور» 25 هزار مترمربع ساختمان نوساز دانشگاه و زمینهای مربوطه را به مصالحه پنج گرم نبات به مردم شریف کرمان اهدا میکند. از آن زمان به بعد، این روز در تاریخ کرمان، روز مبارک و خجستهای است.
در تراز بهترین دانشگاهها
حضور و نظارت مهندس «افضلیپور» بر معماری دانشگاه بسیار جدی بود. او برای رسیدن به یک طرح مناسب و عالی برای ساختمانها، مدتی را به بازدید دانشگاههای مهم و معروف جهان اختصاص داد. در امر استحکام ساخت و انتخاب سازههای مناسب به خاطر جغرافیای کرمان و زلزلهخیزبودن آن، نهایت آیندهنگری و دقت را به خرج داد؛ بهگونهای که مهندسان ادعا میکنند سازههای دانشگاه برای عمر مفید حداقل 500ساله طراحی شدهاند. در کنار ساختن دانشگاه و نظارتی مثالزدنی بر معماری و فعالیتهای عمرانی آن، مهندس «افضلیپور» با فراستی عجیب، از همان اوایل کار به کمک ارتباطاتی که داشت در پی یافتن استادان و دانشجویان نخبه بود که بلافاصله بعد از ساخت دانشگاه، عهدهدار پژوهش، آموزش و تربیت دانشجویان شوند. او برای تأمین استاد و اعضای هیئتعلمی اولیه دانشگاه، بارها به شیراز و مشهد سفر کرد. «افضلیپور» اعلام کرده بود هزینههای ازدواج هر استاد غیرکرمانی را که به کرمان بیاید و با یک خانم کرمانی ازدواج کند، تقبل میکند و اگر همسر او عضو هیئتعلمی دانشگاه باشد، به آن خانم نیز یک ساعت طلا هدیه خواهد داد. به علاوه او هر سال، 30 دانشجو را با هزینه خود بورسیه میکرد تا برای تحصیل به خارج از کشور بروند و با مدرک دکترا برای تدریس به دانشگاه کرمان برگردند. به حق میتوان گفت در این راه بهترین استادان، دانشجویان و چهرههایی که بعدها در روند حرکتی دانشگاه کرمان، جزء چهرههای ماندگار علمی و مفاخر فرهنگی کشور شدند، جذب این دانشگاه شدند؛ برای مثال میتوان از پروفسور «مهدی رجبعلیپور»، اولین چهره ماندگار و از نوابغ ریاضی کشور نام برد. «رجبعلیپور» در کرمان متولد شد و پس از گذراندن دوره کارشناسی در دانشگاه تهران و مقطع کارشناسیارشد در دانشگاه شیراز، دوره دکترای خود را در کانادا سپری کرد و پس از بازگشت به کشور، با اینکه فرصت اشتغال در دانشگاههای دیگر را داشت، اما جذب شخصیت والای مهندس «افضلیپور» میشود و در اوایل دهه 60 وارد دانشگاه کرمان شده و پس از مدتی به یکی از چهرههای مهم و اثرگذار ریاضی در دانشگاه کرمان و همچنین کشور تبدیل میشود. «افضلیپور» میخواست دانشگاهی بسازد که دانشآموختگان آن چنان کیفیت بالایی داشته باشند که بتوانند مشکلات کشور را حل کرده و باعث پیشرفت و توسعه آن شوند. او به استادان توصیه میکرد: «دانشجوی خوب تربیت کنند، پشتمیزنشین و عروسک تولید نکنند! ما متخصص میخواهیم تا آستین همت بالا بزند، برود معدن را کشف و استخراج کند، کارخانه بسازد. کشاورزی را رونق دهد و به مملکت خدمت کند».
درخت پرثمر دانشگاه
گذر ایام به شایستگی نشان داد چگونه نیت خیر بانیان دانشگاه مانند یک درخت، شاخهگستر و بارور شد. پس از احداث دانشگاه شهید باهنر کرمان، ساختمانهای دانشگاه علوم پزشکی کرمان در سال 1356 به همت آنها بنا نهاده شد و در سال 1381 بیمارستان آموزشی 540تختخوابی «افضلیپور» نیز به این مجموعه افزوده شد و در نهایت قریب 450 هزار مترمربع زیربنا در پردیزه «افضلیپور» و اماکن وابسته به دانشگاههای شهید باهنر و علوم پزشکی در کرمان احداث شد. امروز دانشگاه شهید باهنر کرمان با فعالیت دانشکدههای علوم پایه، ادبیات و علوم انسانی، فنی و مهندسی، کشاورزی، تربیتبدنی و علوم ورزشی، دامپزشکی، هنر و معماری صبا، ریاضی و کامپیوتر، مدیریت و اقتصاد، حقوق و الهیات، مرکز آموزش عالی کشاورزی بردسیر، مدیریت و اقتصاد بافت، آموزش عالی فرش راور و دانشگاه علوم پزشکی کرمان با فعالیت دانشکدههای پزشکی، دندانپزشکی، داروسازی، پیراپزشکی، بهداشت، پرستاری و مامای رازی، مدیریت و اطلاعرسانی، طب ایرانی و علوم پزشکی زرند از معتبرترین و مؤثرترین مراکز آموزش عالی در ایران هستند. شروع فعالیت بسیاری از مراکز آموزش عالی استان از جمله دانشگاه جیرفت، دانشگاه ولیعصر(عج) رفسنجان، مجتمع آموزش عالی زرند، دانشگاه صنعتی سیرجان، مجتمع آموزش عالی بم، دانشگاه تحصیلات تکمیلی صنعتی و فناوری پیشرفته ماهان، بهعنوان دانشکدههای اقماری دانشگاه شهید باهنر کرمان بوده است و بدون تردید ایجاد دانشگاههای علوم پزشکی، آزاد اسلامی، پیام نور، علمی کاربردی، فنی و حرفهای، تربیت معلم و غیرانتفاعی در جایجای این استان و حتی استانهای همجوار مدیون تربیت نیروی انسانی و پرورش استادان نخبه در دانشگاه شهید باهنر کرمان بهعنوان دانشگاه مادر در جنوب شرق کشور است.
کرمان، گلستانی در دل کویر
با احداث دانشگاه در کرمان، فرزندان بااستعداد کرمانی بهویژه دختران آن که به دلایل متعدد امکان ادامه تحصیل در شهرهای دیگر را نداشتند، در خود کرمان به مدارج عالی تحصیلی رسیدند. اوضاع چاپ و نشر کرمان دگرگون شد. وضعیت تربیت معلمان و رشد آنها سامان گرفت. دانشگاه شهر را زیرورو کرد. این شهر قبل از احداث دانشگاه بسیار کوچک بود، چند خیابان خاکی بیشتر نداشت و نیروی متخصص و صنعت تولیدی در کرمان وجود نداشت. پیشرفت اقتصادی شهر و استان، رشد و تربیت افراد برجسته علمی و فرهنگی، تأسیس و تکمیل شبکههای حملونقل اعم از فرودگاه، راهآهن و جادهها، ایجاد مراکز خدماتی و رفاهی، فضای سبز شهری، ساخت بیمارستان و ارتقای سیستم بهداشت و پزشکی، تأسیس مؤسسات علمی، فرهنگی و هنری متعدد، برپایی نمایشگاههای فرهنگی و هنری، ایجاد چاپخانهها، انتشار مجلات محلی، روزنامهها و کتابها همگی بهگونهای وامدار وجود دانشگاه در کرمان هستند. تأثیرگذاری دانشگاه بر ابعاد مختلف اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی، علمی، پزشکی و هنری در کرمان و حتی منطقه جنوب شرق کشور، در مقالات و کتابهای مختلفی از سوی استادان و چهرههای مهم بررسی و بیان شده است. از این میان، کتاب «جاری تا بینهایت»، نوشته دکتر «محمدرضا صرفی» و دکتر «سیدعلی مصطفوی» که توسط انتشارات دانشگاه شهید باهنر کرمان به چاپ رسیده است، مجموعهای غنی از مطالب و خاطرات مرتبط با مهندس «افضلیپور» و بانو «فاخره صبا» در روند ساخت دانشگاه به حساب میآید و در نگارش این مقاله نیز مورد استفاده قرار گرفته است. آنچه از تاریخ کرمان برمیآید، در آغاز دهه 50 خورشیدی، کرمان در خط مقدم محرومیت در منطقه جنوب شرق کشور به حساب میآمد که با ساخت دانشگاه در کرمان این خط شکسته شد و از دهه 60، روند محرومیتزدایی و شکوفایی همهجانبه کرمان و شهرهای اطراف آن و حتی استانهای مجاورش آغاز شد. در تاریخ علم کشور، نمونهای از این دست فداکاری و خدمت در راه علم، ساختن دانشگاه و گردآوری دانشمندان و استادان شاخههای مختلف علم با بذل و بخشش تمام ثروت شخصی، نادر و بیبدیل است و به همین جهت نام «افضلیپور» و «صبا» در تاریخ علم و فرهنگ ایران ماندگار خواهد بود. مقام معظم رهبری نیز در دیدار با دانشگاهیان استان کرمان در نوزدهم اردیبهشت 1384، با تجلیل از شادروان «افضلیپور» و بانو «فاخره صبا»، اقدام ایشان را از آن جهت که منشأ توسعه و پیشرفت در استان و ایران بوده است، بسیار ستودند.
راه «افضلیپور»
امروزه در سراسر دنیا جوایز متعددی با نامهای گوناگون به انسانهای فرهیخته اهدا میشود. این جوایز بیش از آنکه دارای ارزش مادی باشند، ارزش نمادین دارند و مایه افتخار گیرندگان خود، آنها را که راهی پرفرازونشیب طی کردند و تجربیات ارزشمندی دارند، فراهم میکنند. اهدای این جوایز سبب ترویج علم و علمآموزی و گسترش فرهنگ سختکوشی و تلاش در نسل جوان میشود و آنها را در مسیری قرار میدهد که پایان آن پرورش و تربیت انسانهای مفید، اثرگذار و ارزشمند برای جامعه است. دانشگاه شهید باهنر کرمان بهعنوان یکی از معدود دانشگاههای کشور مفتخر است علاوه بر پایهگذاری و اهدای جوایز، فضای فرهنگی عمیق و تأثیرگذاری همراه با دانشگاههای پیشرو در کشور ایجاد کند. با استمرار در اهدای «جوایز افضلیپور»، «جایزه هنری-ادبی صبا»، «جایزه کارآفرین برتر»، «جایزه دکتر علی افضلیپور»، «جایزه دانشجوی برتر» و «جایزه کارمند برگزیده»، موجبات دلگرمی اهل فضل و کمال به کارهای بینظیرشان فراهم میشود. کمتر دانشگاهی را در کشور میشناسیم که از نظر اهدای جوایز قابل مقایسه با دانشگاه شهید باهنر کرمان باشد. مراسم «جایزه افضلیپور» به ابتکار رهروان «افضلیپور» و بر اساس آییننامه مربوطه و رأی هیئت امنا، هر سال به یک نفر عضو هیئتعلمی برگزیده کشوری و یک نفر برگزیده داخلی (عضو هیئتعلمی دانشگاه شهید باهنر یا دانشگاه علوم پزشکی کرمان) تعلق میگیرد که از جمله شرایط آن میتوان به استاد نمونه کشوری، چهره ماندگار، عضو پیوسته یکی از فرهنگستانها، برنده جایزه تحقیقات جشنواره خوارزمی یا دارای نشان لیاقت ریاستجمهوری اشاره کرد. نخستین دوره این جایزه در سال 1382 برگزار شد و تاکنون چهرههای درخشانی موفق به دریافت این جایزه ارزشمند شدهاند. به مرور زمان در سالهای بعد، «جایزه هنری و ادبی صبا» به یاد سوابق ارزنده و فرهنگی استاد «فاخره صبا» نیز به این جایزه افزوده شد. از سال 1392 «جایزه علمی علی افضلیپور»، نخستین دارنده مدرک دکترای رشته ریاضی و آمار ایران (برادر مهندس علیرضا افضلیپور) نیز در این مراسم به دانشجویان برگزیده رشتههای آمار و شیمی اهدا میشود و در سالهای اخیر، با توجه اهمیت کارآفرینی و ایجاد اشتغال و همچنین به منظور تقویت پیوند دانشگاه با جامعه و صنعت، جایزهای تحت عنوان «جایزه کارآفرین برتر» نیز پیشبینی و از سال 1395 به کارآفرینان برگزیده کشوری اعطا شده است. لازم به ذکر است هر سال در بخش دانشجویی از منتخبان دانشجویان برتر نیز تقدیر به عمل میآید.
منبع: روزنامه شرق